پاییز است …
فصل همیشگی لحظه هایم
نرفته دلم هوایت را دارد
به بودنت …
به هوایت…
به دیدنت …
به رنگ و رویت…
به صدای خش خش برگهایت..
وبه باران گاه و بی گاهت عادت کرده بودم …
به رفتنت اما…
نه…!
طعم سرد یلدا برایت شیرین
پاییز است …
فصل همیشگی لحظه هایم
نرفته دلم هوایت را دارد
به بودنت …
به هوایت…
به دیدنت …
به رنگ و رویت…
به صدای خش خش برگهایت..
وبه باران گاه و بی گاهت عادت کرده بودم …
به رفتنت اما…
نه…!
طعم سرد یلدا برایت شیرین
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم…
ساده میمیرم…
اما…
ترک نمی گویم پاکی این سادگی
چند روزیست دست هایم را…
با چند کتاب و نوشته، سرگرم کرده ام اما…
گول نمی خورند…
هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود!
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
من پذیرفتم شكست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم كه عشق افسانه است
میروم شاید فراموشت كنم
می روم از رفتن من شاد باش
آرزودارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را
مَـــن کـــه غَریبـــــم
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
شب چهارشنبه بود.من و مادرم و خواهرم و پدرم طبق معمول هر شب ساعت 10 از شبکه چهار مسابقه 4321 رو میدیدیم. اما این بار من خیلی خوشحال تر بودم...اخه اون پسری که خیلی مهربون و خوشگل و با استعداد بود به نیمه نهایی راه یافته و امشب جزو شرکت کنندگان بود...مسابقه شروع شد.
با همون لبخند دوست داشتنی از گرفتن هر امتیاز خوشحال میشد... سنی نداشت...فوقش 19...دانشجوی ادبیات فرانسه بود یکدفعه مادرم به حلقه اش اشاره کرد...خیییییلی ناراحت شدم.. .دروغ چرا؟!ازش خوشم میومد به چشم خواهری...اما برای نامزدش خوشحال بودم اما... نا گهان متنی زیر نویس شد:(به اطلاع بینندگان محترم میرساند شرکت کننده شماره3اقای شارمین سجادی فر به رحمت ایزدی پیوست.و...) خشکم زد خدایا قلبم درد گرفت...چرا؟؟؟!!!بخاطر ایست قلبی ؟؟؟؟به این جوونی!!
به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا , هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما
تو دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
عکس مزار شارمین سجادی فر: تولد: 1373/1/6 پرکشیدن: 1392/6/4 زادگاه: شیراز آرامگاه: شیراز
دوستان عزیز، دو ماه از رفتن شارمین گذشته، الان شاید شارمین کمتر به یادمون بیاد، اما من بشخصه هنوز وقتی به
یادش میفتم یه غم بسیار بزرگی ته دلم رو میگیره، اینجا بیشتر سعی کردم رسمی بنویسم،
اما یه بار میخوام بشکنم این رسمی بودن را.
دلم گرفته... دلم گرفته که همینجور زمان داره میگذره و دور و دورتر میشیم از شارمین. شارمین دو ماه پیش زنده بود و نفس میکشید
و حالا دو ماهه که زیر خاک رفته و اونهمه احساس و عاطفه و مهربونی و عشق را به دست خاک سرد داده
دعا کنید.. دعا کنید برای کسایی که شارمین همه زندگی و امید و عشقشون بود و الان جز یاد شارمین
مرحمی ندارن، من و شماها تازه اون رو شناختیم، اما بعضی ها بودن که با شارمین زندگی کردند، لحظه لحظه زندگیشون
را با اون گذروندن و حالا از دستش دادن. خیلی سخته... من که واقعا نمیتونم خودم را جای اونها بگذارم.
همین الانشم نتونستم این داغ را تحمل کنم چه برسه به اینکه جای اونا بودم.اگه مسابقه ی 4321 شبکه ی چهار رو دیده باشین حتما اونو میشناسید.روحش شاد